هوای قریه بارانیست
کسی از دور میآید
کسی از منظر گلبوته های نور میآید
نگاهش بوی جنگلهای باران خورده را دارد
و وقتی گیسوانش را
رها در باد میسازد
دل من سخت میگیرد .
دلم از غصه میمیرد
هوای قریه بارانیست.
جمیله جان
درها را کمی وا کن
که عطر وحشی گلها
بپیچد در اتاق من
که شاید خیل لکلکها
نشیند بر رواق من
جمیله جان
میبینی که ساحلها چه خاموش است؟
کنار کومهها دیگر گل و سوسن نمیروید.
برنجستان ما غمگین غمگین است
و دیگر برزگرها شعر لیلا را نمیخوانند
روایتهای شیرین را نمیدانند
هوا در عطر سوسن های کوهی بوی اردک های وحشی را نمیریزد
و در شبهای مهتابی
صدایی جز هیاهوی مترسکها نمیآید
تمام کوچهها دلتنگ دلتنگاند
جمیله جان خداحافظ
خداحافظ
دل من سخت غمگین است
خسته دل...... برچسب : نویسنده : skootdarsab92 بازدید : 126